نگاهی به اوضاع سیاسی جامعه
على جوادى٬ سياوش دانشور٬ آذر ماجدى

یک دنیای بهتر: مضحکه انتخاباتی مجلس هشتم جمهوری اسلامی در راه است. به برخى از "دوم خردادیها" اجازه شرکت داده اند. اکثریت آنها را رد صلاحیت کرده اند. سازمانها و احزاب دوم خردادی از قبیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب مشارکت، نهضت آزادی در ایران فراخوان شرکت مشروط در حوزه هایی را داده اند که به اصطلاح امکان "رقابت" موجود است. از مردم خواسته اند که به "یاران خاتمی" رای دهند. احزاب توده ایستی مانند، حزب دمکراتیک مردم ایران و راه توده نیز اعلام کرده اند که به "یاران خاتمی" رای خواهند داد. ارزیابی و نظر شما از این سیاستها چیست؟ آیا این عرصه ای برای تقابل اجتماعی و افشاگری است؟ چگونه با آن باید مقابله کرد؟ مبانی یک سیاست فعال کمونیستی در قبال این مضحکه چیست؟
علی جوادی: آنچه دوم خردادیها به آن سیاست میگویند در حقیقت یک نمایش کامل از دریوزگی و حقارت و توسری خوردن و باز سرخم کردن است. این دوم خرداد است در دوران شکست. این یک بال نظام است. بال شکست خورده. لشکر شکست خورده ای است که به هر حقارت و زبونی ای تن میدهد و تلاش میکند با قبول هر خفتی هم که شده جایی برای خود در حاکمیت اسلام داشته باشد. این آینده نیرویی است که با پرچم "گفتگوی تمدنها" به میدان آمد. وعده "اصلاح" هیولای اصلاح ناپذیری را داد. "امید" شد، تا هر توهمی را به خود و هیولای اسلامی با شکست خود از میان ببرد. در شکست دوم و زبونی دوم خرداد، چهره جناحی از اوباش اسلامی را میتوان دید که در ذلت و خفت است. این آینده کل این جماعت چاقوکشان اسلامی است.
"یاران خاتمی" حقیر ترین اسلامیونی هستند که از صافی شورای نگهبان و وزارت کشور و بیت امام رد شده اند. اینها حساب پس داده ها، قسم خوردگان به صد پشت ولی فقیه، و اوباشی هستند که تفاوتشان را با بغل دستی شان در جناح راست هم میکروسکپهای دستگاه حاکم نتوانست تشخیص دهد. در این حکومت "انتخابی" صورت نمیگیرد. امکان "رقابتی" نیست. در یک انتخابات آزاد بدون تردید اسامی نمایندگان آزادی، برابری، رفاه، انسانیت، و ضدیت با اسلام در صندوقهای رای قرار میگرفتند.
انتخابات در جمهوری اسلامی یک مضحکه بیش نیست. توهین به شعور انسان و حق انتخاب و حاکمیت مردم بر سرنوشت سیاسی خود است. هیچ انسان ذیشعوری نه حق انتخاب شدن دارد و نه حق ابراز وجود عقیده و شعور و سیاست خود. نمیشود فقط به تماشای این نمایش مضحک نشست. تحریم و خانه نشینی کافی نیست. سیاست "تحریم" بیان توهم به این دستگاه جنایت و آدمکشی است. مسلما نباید در این مراسم شرکت کرد. اما علاوه بر آن باید یک سیاست فعال را در قبال این مراسم در دستور قرار داد. یک سیاست رادیکال. یک سیاست تعرضی. این عرصه فی نفسه و در خود عرصه ای از جدال اجتماعی نیست. سرنوشت جامعه به ماحصل این "انتخابات" گره نخورده است. نه کسی به مجلس هشتم اسلام توهمی دارد و نه نتیجه این مضحکه میتواند کوچکترین تغییری در زندگی جامعه داشته باشد. اما همین عرصه را به نظرم میتوان و باید به یک عرصه تقابل مردم و کل حاکمیت اسلامی تبدیل کرد. نه از این لحاظ که "توهمی" را زدود. نه! از این لحاظ که میتوان هر عرصه "انتخاباتی" را به عرصه ای از تقابل مردم و کل حاکمیت تبدیل کرد. هر کجا که این اوباش عده ای از مردم را به تماشای نمایش خود کشانده اند، میتواند صحنه ای از افشاگری فعال و سازمانیافته علیه کل حاکمیت اسلامی شود. تاکید من بر سازماندهی افشاگری است. در هر مراسمی میتوان فریاد زد: ما گرسنه ایم! ما فقیریم! ما بیکاریم! ما نابرابریم! ما آزاد نیستیم! ... ما رفاه میخواهیم! ما آزادی میخواهیم! ما برابری میخواهیم! ما کار و بیمه بیکاری میخواهیم! بساطشان را باید با افشاگری و سازماندهی شرکت برای افشاگری برهم زد.      
یک دنیای بهتر: در صفوف اپوزیسیون ناسیونالیسم پرو غرب ظاهرا قرعه کشی به این نتیجه منتج شد که در "انتخابات" نمیتوان شرکت کرد. حزب مشروطه در این زمینه میگوید: "فرصتی برای انتخاب نیست... رفتن پای صندوقهای رای ... جز یک بازی تبلیغاتی به سود انحصار طلبان نخواهد بود." موقعیت این نیروها و سیاست عمومی شان در قبال جمهوری اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟ کلا موقعیت اپوزیسیون راست پرو غربی را در جامعه چگونه می بینید؟
سیاوش دانشور: مواضع حزب مشروطه و برخى جريانات ناسيوناليست پرو غرب و رژيم سابقى ها هر روز بيشتر به مواضع جنبش ملى اسلامى در اپوزيسيون نزديک ميشود. ريشه اين موضوع به موقعيت عمومى و جايگاه امروز ناسيوناليسم پرو غرب در تحولات سياسى کشورهائى مانند ايران برميگردد. نه در استراتژى نظم نوينى آمريکا و نه در استراتژى متفکرين اتحاديه اروپا و نهادهائى که روندهاى معينى را در سياست ايران دنبال ميکنند٬ ناسيوناليسم پرو غرب آنطور که معرفه است٬ آلترناتيو مطلوب و حکومتى نيست. اين معنايش اين نيست که اين جريان نميتواند در دوره خاصى و از جمله در شرايط تلاطم انقلابى که جمهورى اسلامى و کل جنبش ملى اسلامى در موقعيت ضعيف و "رفتنى" قرار ميگيرد٬ مجددا بورژوازى ايران و بورژوازى بين المللى روى اين جريان حساب باز نکند. اما در چهارچوبهاى سياسى دنياى امروز و جدالهاى جهانى جارى٬ اين جنبش ملى اسلامى و بعضا جناحهائى از رژيم اند که مورد توجه قرار دارند. ناسيوناليسم پرو غرب در سالهاى اخير و بدنبال ناکاميهاى سياسى و استراتژيک اين موقعيت غير قابل اتکا را درک کرد و تلاش کرد نوعى بازسازى فکرى و سياسى را آغاز کند. نتيجه اين تلاشها نزديک شدن به شعارها٬ خط مشى و تاکتيکهائى بود که جنبش ملى اسلامى در اشکال ديگرى طرح کرده بود. ناسيوناليسم پرو غرب در اين مسير هنوز نتوانسته است به نتايج روشنى که بتوان يک حزب سياسى را در يک دوره معين روى آن نگاهداشت و نيرو گرفت برسد. به همين اعتبار مواضعش سيال است و منطق درونى و منسجمى ندارد. روزى از سر خاک پرستى و عظمت طلبى ديرينه اش کنار جمهورى اسلامى قرار ميگيرد و تازه آن را هم "فضيلت و انعطاف سياسى" نام ميگذارد و روزى انتخاب خاتمى را در خدمت روند نرماليزه شدن سرمايه دارى ميفهمد و دنبال آن روان ميشود. من فکر ميکنم اينها اگر درجه اى اطمينان داشتند که مشارکتى ها و طرفداران رفسنجانى در اين مضحکه دست بالا ميگيرند و چشم انداز بازگشت اين باندهاى اسلامى در قدرت وجود دارد٬ موضع اين جريان شرکت در انتخابات و توجيه اين سياست مانند دوره خاتمى بود. حال که ديده اند نه فقط مردم در ايران بلکه جامعه جهانى به اين موضوع با کمترين حساسيت برخورد ميکند٬ حال که ديده اند که جريانات هميشه طرفدار "مسالمت با اسلام و آخوند" و "مقابله با اعتراض برحق مردم تحت عنوان سناريوى خشونت و انقلاب"٬ هم از تحريم و شرکت نکردن سخن ميگويند٬ ناچارند بگويند "نميتوان در اين انتخابات شرکت کرد"! آيا ميشد در "انتخابات" هاى ديگر شرکت کرد؟ آيا اصولا مقوله انتخابات در اين ارتجاع اسلامى معنى دارد؟ آيا راست ترين ملى اسلامى ها که با هزار اما و اگر در اين مضحکه شرکت ميکنند منکر اين هستند که خودشان حق شرکت در اين نمايش را ندارند؟ ترديدى نيست هيچوقت در رژيم اسلامى ما حتى با همان انتخابات قلابى مشابه ديکتاتوريهاى ديگر در ترکيه و پاکستان و غيره هم روبرو نبوديم. در ايران انتخاباتى در کار نيست. همواره يک نوع قمه کشى اسلامى و نمايش باجگيرى و سازش جريانات متفرقه و سرمايه داران حکومتى را شاهديم که اساس آن حفظ جمهورى اسلامى٬ مشروعيت دادن به آن٬ مردم را در انتظار نگه داشتن٬ بخشى از اپوزيسيون را سرکار گذاشتن٬ همراه با سرکوب شديد و بيوقفه مخالفين سياسى بوده است. موضع ناسيوناليسم پرو غرب در قبال مضحکه انتخابات رژيم نه جديد است و نه اين "انتخابات" جمهورى اسلامى در قياس با ديگر "انتخاباتها" تغيير ماهيت داده است. اين مواضع نتيجه وضعيت بحرانى اين جريان و بى افقى بعنوان يک بخش از نمايندگان بورژوازى ايران در قبال اوضاع جامعه و شرايط موجود سياسى در ميان موتلفين سياسى شان در اپوزسيون جمهوريخواه و ملى اسلامى است.
آذر ماجدی: جنبش راست پرو غرب علیرغم امکانات وسیع مالی و پشتیانی سیاسی و مالی بسیاری از دولت های غرب و پوشش تبلیغاتی که از رسانه های بین المللی میگیرد، از نظر سیاسی، انسجام و رهبری در موقعیت مغشوش و ضعیفی قرار دارد. این جنبش از نظر تحزب بسیار ضعیف است. متفرق و پراکنده است. برنامه و استراتژی روشنی برای قدرت گیری ندارد. بنظر من این جنبش حتی افق پیروزی را از دست داده است. اینها اکنون در حاشیه مبارزات اپوزیسیون تحرکاتی از خود نشان میدهند.
همین واقعیت که هر بار که یک مضحکه انتخاباتی در ایران قرار است شکل گیرد، اینها از نو به بررسی این رژیم و مساله شرکت یا عدم شرکت مشغول میشوند و پس از غور و تفحص بسیار به تصمیمی دست می یابند، خود نشانه عدم انسجام سیاسی و استراتژیک این جنبش است. بطور واقعی چه فاکتوری ممکن است شرایط را نسبت به انتخابات پیشین به نفع شرکت در انتخابات تغییر داده باشد که اینها مجبور به این غور و تفحص میشوند؟ چرا از همان ابتدا نمیتوانند یک موضع قاطع در مقابل رژیم اسلامی اتخاذ کنند؟
راستش همین عبارت "انحصار طلبان" نیز لفظ جالبی است. این اتفاقی نیست. اینها خود را بخشی از هیات حاکمه میتوانند تصور کنند. دارند به رژیم میگویند اینقدر انحصار طلب نباش و ما را نیز بازی بده. وگرنه جنبشی که از اساس با یک نظام یا رژیم مخالف است، از انحصار طلبی سخن نمیگوید، از سرنگونی حرف میزند. این وضعیت فلاکت بار جنبش پرو غرب است. اینها خود را قادر به سرنگونی رژیم نمی بینند و بنظر میرسد که شواهد چنان است که سرنگونی را عملا به نفع چپ و کمونیسم ارزیابی میکنند. لذا خواهان رفع انحصار طلبی اند.
جنبش راست پرو غرب تا مدتی پیش کاملا به آمریکا دخیل بسته بود. افقش تصرف قدرت بدنبال ریختن بمب های آمریکا بر سر مردم بود. امید بسته بودند که آمریکا، همانگونه که با عراق کرد، ایران را بمباران کند، رژیم اسلامی را براندازد و اینها بر قدرت تکیه زنند. این امیدشان نقش بر آب شد و اکنون بی امید و بی افق در حاشیه سیاست جامعه پرسه میزنند.
بنظر من جنبش راست پرو غرب علیرغم اینکه بقول منصور حکمت "شیب زمین به نفع شان است"، علیرغم برخورداری از بسیاری شرایط مادی مساعد، از رهبری، تشکل، انسجام، سازماندهی و افق لازم برای تصرف قدرت برخوردار نیستند. آنها بدون دخالت دولت های غربی نمیتوانند به قدرت برسند. در شرایطی که مردم رژیم را به زیر کشند، کمونیسم بیشترین شانس را برای قدرت یابی دارا است.
یک دنیای بهتر: در هفته گذشته شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه دیگری در تشدید تحریم های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی تصویب کرد. مساله اصلی این قطعنامه اعمال محدودیت علیه فعالیت بانکهای ایران و همچنین کنترل محموله های وارده و صادره به ایران است. در عین حال که محدودیتهایی هم علیه فعالیتهای غنی سازی جمهوری اسلامی و ارگانهای سپاه و وابسته در خود دارد. در عین حال اتحادیه اروپا در صدد است تا محدودیتهای بیشتری علیه فعالیت بانکهای ایران در اروپا اعمال کند. چگونه میتوان با این اقدامات مبارزه کرد و در عین حال قاطعانه علیه رژیم و برای سرنگونی آن مبارزه کرد؟ برخی از جریانات دست راستی از "تحریم های هوشمند" صحبت میکنند. نظر شما چیست؟ آینده این تحریمها را چگونه می بینید؟
علی جوادی:اساس سیاست ما در قبال تحریم اقتصادی روشن و همه جانبه است. ما تحریم اقتصادی را ابزاری علیه مردم و جامعه میدانیم. قربانیان تحریم اقتصادی سران رژیم اسلامی و امثال خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی و مصباح و یزدی و آقا زاده ها نیستند. تحریم اقتصادی یک سلاح کشتار دسته جمعی است. یک سلاح مجازات جمعی است. بطور جمعی، جامعه ای را مجازات میکند. قربانیان تحریم اقتصادی عادی ترین مردم عادی هستند. تحریم ابزار و بهانه ای در دست رژیم و سرمایه داران براى به فلاکت کشاندن بیشتر مردم است. بالارفتن سرسام آور قیمت کالاها و اقلام زندگی مردم چه تحت تاثیر تحریم و چه به بهانه تحریم یک عرصه تعرض به زندگی مردم است. تحریم اقتصادی بر خلاف تصورات پوچ عاملین و مبلغین اش ابزاری در دست رژیم برای تشدید فقر و فلاکت در جامعه است. هر ساله رژیم اسلامی برای تحمیل فقر و فلاکت به مردم، برای پایین نگاهداشتن قدرت اقتصادی مردم هزینه بسیاری را متحمل میشود. هزینه میکنند تا فقیر کنند. سرکوب میکنند تا حقوق ندهند. تا دستمزد پایین باشد. تا مردم به لحاظ اقتصادی مستاصل و درمانده باشند. تحریم اقتصادی چنین هدفی را برای رژیم بعضا فراهم می آورد در عین اینکه انگشت اتهام را به طرف "دشمن خارجی" نشانه میگیرد.
تحریمهایی که توسط قطعنامه سوم شورای امنیت سازمان ملل اعمال میشود قبلا توسط هیات حاکمه آمریکا اتخاذ شده بودند. این تحریمها بانکهای ایران را هدف گرفته اند. مساله اصلی اعمال محدودیت بر صدور اعتبارنامه های مالی برای معاملات تجاری است. چنین تحریمهایی عملا اگر حتی بطور همه جانبه معاملات تجاری را با اروپا و آمریکا محدود نکنند، هزینه چنین معاملاتی را افزایش خواهند داد. بار این افزایش هزینه اقلام مورد نیاز را مردم زحمتکش باید تحمل کنند. شواهد و تاثیر این تحریم ها در سطح جامعه قابل مشاهده است. یک فاکتور افزایش بیسابقه قیمتها در شرایط حاضر ناشی از این وضعیت است. ادامه این وضعیت و ادامه تحریمهای اقتصادی تنها منجر به محرومیت و فلاکت بیشتر مردم خواهد شد.
"تحریم هوشمند" یک توهم و عوامفریبی نه چندان هوشمند است. هر نوع تحریم اقتصادی، هوشمند یا فله ای، که منتج به تاثیر گذاری بر زندگی مردم شود، یک اقدام و سیاست ضد انسانی است. کلا اقتصاد و اقلام زندگی مردم را باید از حوزه درگیری و رقابت و کشمکش خارج کرد. گروگان گرفتن اقلام زندگی مردم یک سیاست ضد انسانی سرمایه است. این سیاست گوشه ای از سیاست عمومی سرمایه علیه مردم  و انسانهای کارکن در جامعه است. در شرایطی که سرمایه با دیوار "مالکیت" با دیوار "کنترل انحصاری" بر محصولات تولید شده توسط خود انسانها، بخشهای گسترده ای از جامعه را محروم نگهمیدارد، افزودن این ابزار بالا بردن اهرمهای به فقر و فلاکت کشاندن مردم زحمتکش توسط سرمایه است.
ما درعین حال که قاطعانه برای سرنگونی رژیم اسلامی مبارزه میکنیم، در عین حال در مقابل اعمال سیاستهای تحریم اقتصادی مبارزه میکنیم. یک رکن سیاست ما در قبال مبارزه علیه تحریم اقتصادی، افشای عوامفریبی مدافعان مشروط رژیم اسلامی است. برخی نیروهای ملی اسلامی میکوشند این عرصه را به زمینه ای برای تخفیف و امتیاز دادن به رژیم اسلامی تبدیل کنند. این عوامفریبان و مشاطه گران را نیز باید در کنار رژیم اسلامی قاطعانه افشاء و نقد کرد.
آذر ماجدی:قربانی اصلی تحریم ها مردم ایران هستند. این را باید روشن و بدون تردید به جهانیان اعلام کرد. این واقعیت را هم منطقا میتوان دریافت و هم تاریخا به اثبات رسیده است. موارد عراق و کوبا دو مورد معروف اخیر کاملا ضد انسانی بودن سیاست تحریم را افشاء میکند. در هر دو کشور مردم این بودند که قربانی شدند. قحطی و گرسنگی، کاهش سطح درمان و پزشکی و رفاه و آموزش و پرورش از نتایج بلافاصله تحریم اقتصادی است. بعلاوه هیچیک از این دولت ها در اثر تحریم سرنگون نشدند. در مورد عراق کنترل و فشار دولت صدام عملا بر جامعه افزایش یافت و ماهیت نیمه سکولار دولت به نفع اسلامی شدن رنگ باخت. لذا تحریم اقتصادی کاملا به زیان مردم است و جامعه را به قهقرا می برد. این واقعیت را باید صریح و روشن اعلام کرد. تحریم هیچگونه فرصتی برای مردم و اپوزیسیون آزادیخواه رژیم فراهم نمیکند. کسانی که چنین می اندیشند در توهم و ناآگاهی بسر میبرند.
تحریم بانک ها بنظر عده ای از چپ های سنتی در اپوزیسیون به ضرر رژیم و سرمایه داران ارزیابی میشود. اینها ظاهرا از ابتدائی ترین موازین معادلات بین المللی بی خبرند. تحریم بانکی به این معنا است که کلیه واردات و صادرات ایران از هر نوع با دشواری بسیار روبرو خواهد شد. قیمت ها بسیار افزایش خواهد یافت و کمبودها گسترده میشود. بازار سیاه بر زندگی مردم حاکم میشود. و زندگی فلاکت زده مردم را فلاکت بار تر خواهد کرد. تحریم حتی پایه های رژیم را سست تر نخواهد کرد. بالعکس به بهانه تحریم و مشکلات "ملی" و تهدید خارجی رژیم سرکوب و خفقان را افزایش خواهد داد.
ما بعنوان اپوزیسیون رادیکال، آزادیخواه و کمونیست رژیم اسلامی باید تلاش خود را بر افشای ضد انسانی بودن سیاست تحریم متمرکز کنیم و ضمنا سیاست خود که نه به رژیم اسلامی و نه به آمریکا، نه به جنگ و تحریم و زنده باد رفاه و سعادت و آزادی و برابری است با پیگیری ادامه دهیم. ما علیه هر دو قطب هستیم و باید این را به مردم اعلام کنیم و مردم را زیر این پرچم سازمان دهیم. قطعا رژیم خواهد کوشید به بهانه تحریم از پرداخت حقوق کارگران، معلمان، پرستاران و همه حقوق بگیران سرباز زند، میزان آن را کاهش دهد و مبارزات کارگران و معلمان را برای افزایش دستمزد با توجیه بیشتری سرکوب کند. باید این سیاست را نیز افشاء کنیم. باید بتوانیم در امر سازماندهی مبارزات کارگران، معلمان و سایر حقوق بگیران برای دریافت دستمزدهای معوقه و افزایش دستمزد کوشا باشیم. مبارزه ما در همان راستا و در شرایط بغرنج تری به پیش باید برود.
آن جریاناتی که از "تحریم های هوشمند" سخن میگویند، همانند جریاناتی که در پس تحریم و خطر جنگ دنبال فرصت میگردند، نه تنها یک سیاست ضد انسانی و ضد مردمی را دنبال میکنند، بلکه دچار توهم نیز هستند. تصور میکنند که امکان سرنگونی رژیم در این شرایط بیشتر میشود. اینها کاملا در اشتباه هستند. مردم در شرایط مرفه تر و آزاد تر بهتر قادرند مبارزات خود را سازمان دهند. لذا تلاش ما باید برای سازماندهی مردم برای گرفتن حق خود باشد. این مبارزه در عین حال مبارزه ای برای سرنگونی رژیم نیز هست. باید گفت که اصطلاح تحریم های هوشمند، تلاشی برای پنهان کردن ماهیت ضد انسانی سیاست آنها است. میدانند که تحریم با مخالفت مردم روبرو میشود، آگاه اند که بخش مهم اپوزیسیون با تحریم مخالف است، این اصطلاح را برای رد گم کردن استفاده میکنند.
یک دنیای بهتر:احمدی نژاد به عراق سفر کرد. گویی بمثابه فاتحی به عراق سفر کرده بود. در منطقه غربی بغداد تظاهراتی در مخالفت با حضور او صورت گرفت. کلا موقعیت رژیم اسلامی در عراق و منطقه و آینده این تحولات را چگونه می بینید؟
آذر ماجدی:بدنبال حمله آمریکا، بریتانیا و متحدین شان به عراق جنبش اسلام سیاسی و در راس آن رژیم اسلامی بسیار تقویت شده است. این تجاوز آشکار به مردم عراق، شیرازه جامعه مدنی در عراق را از هم پاشید، باعث رشد قومی گرایی و نفرت های مذهبی شد. باتلاق و لجنزاری از نفرت، قومی گرایی و ترور خشونت شکل گرفت که  برنده اصلی آن جنبش اسلام سیاسی است. بیخود نیست که احمدی نژاد در سفر به عراق میگوید وضع عراق بسیار بهتر از گذشته شده است. فقط یک مغز بیمار میتواند این فاجعه انسانی را بهبود بنامد. از زمان حمله نظامی تعداد کسانی که بطور مستقیم و غیر مستقیم بعلت این جنگ جان خود را از دست داده اند بالای یک میلیون نفر اعلام شده است. چند میلیون نفر آواره شده اند. هیچگونه امنیت جانی برای شهروندان عراق وجود ندارد. وضعیت زنان بسیار اسفناک تر شده است. آنگاه این جنایتکار میگوید که وضعیت عراق بهتر شده است.
به این ترتیب جمهوری اسلامی بدون پرده پوشی دارد پیشروی خود را در عراق و منطقه جشن میگیرد. وضعیت نابسامان و سناریوی سیاهی که در عراق شکل گرفته است، عملا محل رشد ارتجاعی ترین و ضد انسانی ترین جریانات شده است. جریانات قوم پرست به جان یکدیگر افتاده اند. جریانات تروریست اسلامی موسوم به سنی و شیعه یکدیگر و مردم را تکه پاره میکنند. هر روز ده ها نفر در اثر انفجار بمب و یا در اثر حملات ارتش آمریکا جان خود را از دست میدهند. رسانه های بین المللی از کمبود زمین برای دفن مردگان سخن میگویند، کلیه پارک ها و زمین های بازی کودکان به یک گورستان بزرگ بدل شده است. آنگاه احمدی نژاد از بهبود وضعیت مردم عراق میگوید. از کسی که فعالیت سیاسی و حرفه ای خود را بعنوان تیر خلاص زن زندان اوین آغاز کرده است، انتظار دیگری نمیتوان داشت.
جنگ عراق به تقویت جنبش اسلام سیاسی و در راس آن رژیم اسلامی نه تنها در عراق، بلکه در کل منطقه انجامیده است. موقعیت این جنبش سیاه ارتجاعی نه تنها از نظر نظامی و سیاسی تقویت شده است، بلکه تجاوزات خونین آمریکا در همراهی کامل با دولت اسرائیل در عراق، لبنان و فلسطین موجب شده که این جنبش از نظر ایدئولوژیک نیز در یک مقام رفیع قرار گیرد. پراگماتیسم حاکم در میان مردم در کنار غیبت یک جنبش آزادیخواه، سکولار و چپ در منطقه صحنه را از نظر ایدئولوژیک برای اسلام سیاسی خالی گذاشته است. بخشی از مردم، بخصوص نسل جوان در  ضدیت با آمریکا و اسرائیل و سیاست های خشن و ضد انسانی آنها به اسلام سیاسی گرویده اند. اسلام سیاسی توانسته است خود را بعنوان یک نیروی ضد امپریالیست در منطقه مطرح کند. این یک تراژدی دیگر اوضاع نابسامان و خطیر در منطقه است.
بنظر من پاسخ ما هنوز همان است که پس از 11 سپتامبر اعلام کردیم. حل مساله فلسطین، بمعنای تشکیل دولت مستقل فلسطین و سرنگونی رژیم اسلامی دو راه اصلی تغییر اوضاع در منطقه بنفع مردم و علیه اسلام سیاسی و تجاوزگری اسرائیل است. تمرکز روی این دو راه حل باید امر ما باشد. به این منظور تا آنجا که به ما مربوط میشود باید علاوه بر تداوم پیگیر مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی، تلاش برای سازماندهی یک جنبش بین المللی آزادیخواهانه، برابری طلبانه و سکولار علیه هر دو قطب تروریسم را گسترش دهیم. این تنها راه خلاصی از این بربریتی است که این دو قطب بر مردم منطقه و جهان تحمیل کرده اند.
یک دنیای بهتر:اپوزیسیون و مساله تحریمهای اقتصادی. گرایشات عمومی در طیفهای مختلف اپوزیسیون را چگونه ارزیابی میکنید؟ از راست تا چپ و کمونیسم. مبانی یک موضع کمونیستی چیست؟
علی جوادی: موضعگیری اپوزیسیون را بر حسب تعلق اجتماعی و جنبشی آنها میتوان تبیین کرد. در اینجا به بررسی موضع جریانات ناسیونالیسم پرو غرب و جریانات ملی- اسلامی میپردازم.
جریانات متعلق به جنبش ناسیونالیسم پرو غربی، تماما مدافع تحریم اقتصادی هستند. بهانه ها متفاوت و رنگارنگ است. عوامفریب ترین شان مدعی اند که تحریم اقتصادی عاملی در جلوگیری از حمله نظامی است. میخواهند مردم به تحریم اقتصادی رضایت دهند تا مورد حمله نظامی قرار نگیرند! منطق بیمارگونه ای است. اینها "دمکراتهای" ایرانی هستند.
جریانات ملی – اسلامی عموما مخالف تحریم اند. اما این صف در عین حال موافق مشروط رژیم اسلامی است. این یک ویژگی دیگر این نیروها است. جریانات اکثریتی و توده ای و امثال خانم شیرین عبادی در راس این صف قرار دارند. اینها مخالفتشان با تحریم اقتصادی ناشی از عوارض چنین سیاستی بر زندگی مردم نیست. این سیاستشان ناشی از سیاست پایه ای تر ضدیت با غرب و "آمریکا" است. اینها کسانی هستند که خود زمانی مدافع بی قید و شرط سیاست تحریم اقتصادی اعمال شده توسط دولت خودی بودند. سیاست اقتصادی "درهای بسته" خود نوعی سیاست تحریم اقتصادی "داوطلبانه" بود که دولت های متعدد رژیم اسلامی دنبال میکرد. بخشهای مختلف این صف کارنامه طویلی در دفاع از این سیاست اقتصادی دارند. نقد سیاستهای این جریانات یک وظیفه دائم کمونیسم کارگری است.
در اینجا باید به انحرافاتی در سیاست عمومی حزب کمونیست کارگری هم اشاره کرد. ما در سیاست این جریان در قبال تحریم اقتصادی و جنگ شاهد یک چرخش آشکار به راست و نوعی همسویی با سیاست جریانات ناسیونالیست پرو غرب هستیم. رهبری کنونی این جریان به بهانه "تحریم بانکهای رفسنجانی مساله ما نیست" عملا در قبال این تحریمها سکوت تایید آمیزی اختیار کرده است. این جریان در تبیین های تخصصی تر خود تحریمها را عاملی در جهت افزایش نارضایتی مردم و جاری شدن اعتراضات اجتماعی میداند. عملا تحریم را کاتالیزور اعتراض اجتماعی قلمداد میکنند. این یک سیاست بیمارگونه و پوپولیستی است. گوشه دیگری از تعمیق "نه" این جریان به وضعیت موجود است.
تحریم اقتصادی یک ابزار رقابت و کشمکش سرمایه است. یک سلاح ضد انسانی است. از همین زاویه هم باید مورد نقد همه جانبه قرار گیرد. این اساس سیاست کمونیستی ماست.
سیاوش دانشور:بجز مجاهدين و سلطنت طلبان و برخى عناصر و شخصيتهاى سياسى کسى در اپوزيسيون راسا و صراحتا از سياست تحريم اقتصادى دفاع نميکند. اين اواخر در حزب کمونيست کارگرى اظهار نظرهائى مبنى براينکه تحريم ميتواند موجبات نارضايتى مردم را فراهم آورد و يا سکوت در قابل تحريمهاى اخير بچشم خورد اما خود را به يک موضع صريح در دفاع از سياست تحريم اقتصادى ارتقا نداد. قطعنامه ها و بيانيه هاى ديگر اين حزب که مورد تبليغ هم قرار ميگيرند٬ بر محکوم کردن تحريم اقتصادى و مواضع کلاسيک کمونيستهاى کارگرى دلالت دارند. من فکر ميکنم اين درجه خوشبينى در مورد تحريم٬ گوشه اى از خوشبينى عمومى تر نسبت به جنگ و تحليل اوضاع ايران بود که مدتى اين حزب را نيز دچار تناقض در موضع گيرى سياسى کرد. به هر حال تمايلات قلبى دراين حزب هرچه باشد٬ اينها خوشبختانه تاکنون و صراحتا نتوانسته اند طى سندى حزبى از مطلوبيت تحريم اقتصادى دفاع کنند.
بعنوان کمونيست کارگرى موضع ما در قابل تحريم اقتصادى روشن و معرفه است. ما تحريم اقتصادى را يک سلاح کشتار جمعى ميدانيم که برخلاف اهداف اعلام شده آن از سوى تحريم کنندگان٬ ضربه جدى به رژيم اسلامى نميزند. تحريم اقتصادى تنها مردم را به خاک سياه مينشاند و موجبات فقر و کمبود و استيصال بيشتر مردم را فراهم ميکند. اين سلاح نه در خدمت تضعيف رژيم بسود مبارزه مردم بلکه عملا و با تجارب تاکنونى سلاحى در خدمت تقويت رژيم و تضعيف و نابودى مردم است. اين سياستى کثيف و ضد انسانى است. نان و دارو مردم را گرو ميگيرند تا شايد شورش و عصيان کنند! طراحان اين سياست آنجا هم که به "توده مردم معترض" نياز دارند٬ مردمى مستاصل و راضى به هر چيز را ميخواهند و نه مردمى قد برافراشته و اميدوار و خواهان تغيير. ما مخالف شديد سياست ارتجاعى تحريم اقتصادى هستيم چون آنرا؛ اولا ضد انسانى ميدانيم و مشقات انسانى ناشى از آن براى جنبش ما اهميت اساسى دارند. ثانيا؛ اين سياست ارتجاع را در ايران تقويت ميکند و مبارزه مستقل مردم را با دست اندازها و معضلات عديده روبرو ميکند. ثالثا؛ تحريم اقتصادى در باغ سبزى براى تنش بيشتر و فشار کار سازتر و نهايتا ميدان دادن به ميليتاريسم و قلدرى نظامى است. آنها که موافق تحريم اند در اساس و بسيار بيشتر موافق حمله نظامى اند. و بالاخره ما خواهان الغاى فورى تحريمها هستيم. چون نفس تحريم اقتصادى با هر ابعاد و دامنه اى٬ به طرق گوناگون دست دولت و سرمايه داران را در بالا بردن قيمت کالاهاى اساسى مورد نياز مردم و تحميل فقر و فاقه بيشتر باز ميگذارد. موجبى براى راه انداختن تبليغات ارتجاعى بسود رژيم ميشود. اهرمى است که در خدمت پس راندن روند مبارزه اجتماعى اردوى آزادى و برابرى قرار ميگيرد. انزواى سياسى و ديپلماتيک رژيم٬ بستن سفارتخانه هاى آن٬ نايستادن کنار آن عليه مردم و حمايت از پروژه هاى ارتجاعى٬ سياست اصولى ترى است که ما تلاش ميکنيم مردم و طبقه کارگر دنيا را حول آن گرد بياوريم و به دولتها براى اعمال اين سياست فشار بگذاريم. اما مخالف شديد سياست تحريم اقتصادى هستيم.  
اما يک نکته را بايد تصريح و تاکيد کرد. ما موافق معامله نظامى دولتها با رژيم اسلامى نيستيم. ما موافق فروختن تکنولوژى شکنجه و اطلاعاتى و نظامى به رژيم اسلامى نيستيم. ما سياست مسلح کردن اين رژيم به سلاحهاى پيشرفته را نه فقط مطلوب نميدانيم بلکه يک رکن سياست ما تلاش براى خلع سلاح تمام و کمال اين رژيم است. به نظر من بايد بين تحريم بانکى و تجارتى و کلا تحريم کالاهاى اساسى مردم با تحريم فلان شرکت ساخت موشک و بمب تفاوت گذاشت. اينها يک مقوله نيستند. مخالفت اصولى و انسانى و آزاديخواهانه با سياست تحريم اقتصادى٬ فورا و اتومات به دفاع از هرنوع معامله با جمهورى اسلامى ترجمه نميشود. ما مخالف تحريم اقتصادى به معناى هستيم چون اين سياست عموما مردم را ضعيف و ارتجاع اسلامى را تقويت ميکند. از مردم تلفات ميگيرد و جنبش شان را حاشيه اى ميکند. به رژيم خدمت ميکند و عقب نشينى فرضى اش هم به نفع مردم تمام نميشود. ما براى سرنگونى جمهورى اسلامى٬ جارو کردن اسلام سياسى در ايران و خلع يد سياسى و اقتصادى و نظامى از اين جنبش ارتجاعى تلاش ميکنيم. منفعت ما دراين نيست که دشمن طبقاتى استراتژيک مان تا دندان مسلح باشد. بايد بين اين مقولات تفاوت قائل بود و يکى را به ديگرى تعميم نداد.
یک دنیای بهتر: در چند هفته گذشته ما شاهد شدت گیری کشتار مردم در غزه توسط ارتش اسرائیل و همچنین موشک پرانی حماس و جریانات اسلامی به اسرائیل بودیم. طرح صلح در فلسطین باز با مشکلات و موانع دیگری مواجه شد. ارزیابی شما از تحولات سیاسی در این منطقه چیست؟ آیا جهان، بشریت متمدن، شاهد صلح و آرامش و تحقق حقوق پایه ای مردم خواهد بود؟ آیا مردم زخم خورده فلسطین قادر به دستیابی به حقوق انسانی خود خواهند شد؟ ملزومات چنین تلاشی کدام است؟
سیاوش دانشور: سياست ايندوره آمريکا اينست که مسئله "صلح" را از بالاى سر حماس پيش ببرد. اگر آمريکا توان اين را داشت که اسلاميون تروريست را منزوى کند و شرايطى ايمن تر را براى مردم در فلسطين تامين کند٬ فکر نميکنم بيشتر مردم دنيا مخالفتى با آن داشتند. اما مسئله به اين سادگى نيست. حقيقت اين است که آمريکا و اسرائيل٬ مستقل از حماس و به بهانه حماس٬ حدود يک ميليون و نيم انسان بيگناه را مجازات جمعى ميکنند. نان و دارو و آب و بدوى ترين امکان زندگى شان را گرو گرفتند. مردمى که ناچارند "شورش مرزى" کنند و وارد مصر شوند تا کمى آذوقه و مايحتاج روزانه تهيه کنند. اين مردم رابطه يک به يکى با حماس و تروريسم اسلامى ندارند. اين مردم خود قربانيان تروريسم اسلامى و تروريسم دولتى اند. سياست مجازات جمعى مردم غزه شنيع٬ کثيف و ضد انسانى و جنايتکارانه است. کشتار مردم بيدفاع و بيگناه و گرسنه غزه به بهانه پاسخ به حملات و موشک پراکنى حماس يک جنايت غير قابل انکار است. اين اقدامات سر سوزنى بحث "دفاع از خود" و "مقابله با تروريسم" را توجيه نميکند. همانطور که کشتار مردم غير نظامى در بازار و ديسکو و اتوبوس در شهرهاى اسرائيل توسط اسلاميون توجيه گر ستمهاى تاريخا رفته بر مردم فلسطين نيست. هر دو سوى افراطى دعوا در هر صلح منطقه اى نفعى ندارند. هر دو سو مانع صلح اند و هر دو سو براى اهداف ارتجاعى شان از مردم بيگناه و سيويل قربانى ميگيرند.
بطور کلى مسئله فلسطين و بطور مشخص انزواى حماس دراين جدال٬ موضوعى اساسا فلسطينى نيست٬ مسئله اى منطقه اى و جهانى است. انزواى حماس و تروريسم اسلامى ربط مستقيمى با موقعيت کل اسلام سياسى در منطقه دارد. فلسطين يک جبهه نبرد است. مسئله فلسطين دريچه اى است که جدال دوقطب ترويستى از مجراى آن بدرجات زيادى بروز ميکند. به اين اعتبار هر نوع صلح ميانمدت تا چه رسد به يک صلح پايدار٬ منوط به حل مسائل بنيادى ترى در سطح منطقه است. اسرائيل بعنوان يک متحد منطقه اى آمريکا در پس تحولات دو دهه اخير سهم خود را مطالبه ميکند. اسرائيل همان نقشى را ندارد که در دوران جنگ سرد داشت. فکر ميکنم هم دولت اسرائيل و هم آمريکا به اين موضوع واقف هستند. بهاى اين را مردم آواره و رنجديده فلسطين نميتوانند پرداخت کنند. سياست آمريکا و اسرائيل بشدت يکجانبه و متکى به زور و اعمال قلدرى و کشتار و ماشين ميليتاريسم است. همين سياست زمين حاصلخيزى براى رشد اسلام سياسى و به استيصال راندن مردم و نهايتا جلب توجه شان به جريانات اسلامى است. مسبب تقويت و پيشروى اسلام سياسى در فلسطين و ايران و عراق و لبنان و کل منطقه سياستهاى آمريکا و اسرائيل است. سياست تروريسم دولتى به رشد و تقابل تروريسم در سوى ديگر منجر شده است و اين موضوع ديگر جز شعور همگانى است. هر دو طرف مردم بيگناه را با موشک و خمپاره و بمب قتل عام ميکنند تا "حقانيت" سياست جنايتکارانه خود را اثبات کنند.
مسئله فلسطين بسادگى ميتواند با برسميت شناختن دولت مستقل فلسطينى توسط اسرائيل حل شود. هنوز مبانى مندرج در قراداد اسلو ميتواند مبناى کار شود و اين پروسه جنايت و جنايت خاتمه يابد. اما معضل اساسى پيدا کردن فرمولهاى ديپلماتيک يا حتى انعطاف نشان دادن برسر موارد مورد اختلاف طرفين نيست. مسائلى مهمتر مطرح اند که باز بودن اين زخم را ضرورى کردند. اين مسائل عمدتا به جايگاه و نقش آمريکا و اسرائيل در منطقه در متن رقابتهاى جهانى و تحولاتى که در جريان است٬ کل مسئله اسلام سياسى٬ سرنوشت کشورهاى موسوم به جهان عرب و غيره گره خورده است. بعيد ميدانم آمريکا و اسرائيل نفهمند که حل حتى نسبى مسئله فلسطين٬ ارابه اسلام سياسى در منطقه را بدجات زيادى به گل مينشاند. اينها به ميدان و جبهه فلسطين نياز دارند. سياستهاى ميليتاريستى اين دولتها به جرياناتى از نوع حماس و حزب اله نياز دارد. اين ها آکتورهاى فعاله تروريسم جهانى امروزند و منافع و سياستهاى اين تروريسم از هر سو مانع تخفيف و حل بحران است. مسئله فلسطين و تخفيف فورى آن تنها ميتواند با اتکا به مبارزه و يک فشار بين المللى موثر براى حل آن٬ براى مجاب کردن آمريکا و اسرائيل به برسميت شناسى حقوق مردم در فلسطين٬ محکوميت تروريسم و ميليتاريسم و جنايت عليه مردم سيوسيل از هر دو سو٬ و تاکيد بر ايجاد دولتهاى سکولار و متساوى الحقوق است که بتوانند در کنار هم زندگى کنند. در تحليل نهائى حل مسئله فلسطين و ايجاد صلحى پايدار در منطقه در گرو سرنگونى جمهورى اسلامى در ايران توسط طبقه کارگر و مردم آزاديخواه و تحميل شکست به معادلات موجود در منطقه است. اما همين امروز بايد براى برسميت شناسى فورى دولت مستقل فلسطينى٬ لغو فورى تحريم مردم غزه٬ اعمال فشار به آمريکا و اسرائيل٬ و دفاع از مردم اسرائيل و فلسطين در مقابل سياستهاى تروريستى و ميليتاريستى ميتوان و بايد اقداماتى جدى و جهانى را براى کاهش فورى اين مشقات در دستور گذاشت.  
آذر ماجدی: شرایط در فلسطین روز به روز وخیم تر و تراژیک تر میشود. اکنون نزدیک به یک سال است که اسرائیل یک میلیون و نیم انسان را از پیر و جوان و کودک در محاصره گرسنگی و مرگ گرفته است. همه سازمان های خیریه و بشر دوست بین المللی فعانشان به هوا رفته است. همه از یک تراژدی انسانی سخن میگویند، اما هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. آمریکا همچنان پر و پا قرص از سیاست های ضد انسانی اسرائیل پشتیبانی میکند. اسلام سیاسی نیز که این وضعیت را به نفع قدرت یابی خود میداند برای تداوم این شرایط تلاش میکند. مردم بخت برگشته فلسطین قربانی این دو قطب جنایتکار و تروریست اند.
در همین هفته پیش نزدیک به صد و بیست نفر فلسطینی بر اثر حملات نظامی اسرائیل کشته شدند. خانه ها و جاده ها ویران شد. اسرائیل با تانک های خود وارد غزه شد و بعد از کشتار و ویرانی، زمان سفر کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه آمریکا، غزه را با قول بازگشت دوباره ترک کرد. تحریم اقتصادی غزه را به یک بازداشتگاه جنگی بدل کرده است. کمبود غذا، سوخت، دارو و لوازم یدکی مردم را با مخاطرات جدی روبرو کرده است. تعداد زیادی بعلت عدم دسترسی به درمان جان خود را از دست میدهند. فاضلاب شهر بعلت نبود سوخت وارد خیابان ها میشود. اگر این نسل کشی نیست، پس چیست؟ اگر این پاکسازی قومی نیست، پس چیست؟
بعلاوه از نظر سیاسی فلسطین در شرایط بسیار وخیم تری قرار دارد. عملا دو نیروی سیاسی الفتح و حماس مردم را به دو تکه تقسیم کرده اند و جان و زندگی آنها را تحت کنترل خود درآورده اند. جنگ داخلی که مدتی پیش آغاز شد و به جدایی غزه و ساحل غربی منجر شد، وضعیت را برای آینده مساله فلسطین بسیار پیچیده تر و سخت تر کرده است. این نیز نتیجه توطئه ها و دسیسه های دولت آمریکا است.
طرح صلحی که به "نقشه راه" معروف است از ابتدا محکوم به شکست بود. کنفرانس آناپولیس نیز صرفا تلاشی برای نجات بوش از وضعیت وخیم سیاسی ای است که به آن دچار شده است. شکست این کنفرانس نیز از آغاز بر پیشانی آن نوشته شده بود. سال ها است که ثابت شده است مساله فلسطین راه حل نظامی ندارد. راه حل آن سیاسی است. در واقع توپ در زمین اسرائیل است. پذیرش طرح دو دولت مستقل، بازپس دادن اورشلیم شرقی به فلسطین، توقف ساختن ستلمنت در مناطق اشغالی، بازگشت به مرزهای 1967 و حل عادلانه مساله پناهندگان فلسطینی که در کنفرانس اسلو بر سر آنها توافق شده است، راه اصولی و سیاسی حل مساله است. اسرائیل زیر بار نمیرود و دولت آمریکا کاملا از قلدری آن حمایت میکند. اینجا نیز سازماندهی بشریت متمدن میتواند به نفع مساله فلسطین و حل آن عمل کند. باید به دولت آمریکا فشار آورده شود تا از حمایت اسرائیل دست شوید تا شاید بتوان به صلحی در منطقه دست یافت.
یک دنیای بهتر: در هفته گذشته ما شاهد اعتراضات گسترده کارگران برای دریافت حقوق معوقه خود بودیم. اعتراض کارگران نیشکر هفت تپه، اعتراض کارگران پروفیل سازی ساوه، در زمره این اعتراضات بودند. اصلی ترین حلقه های پیشبرد مبارزه ای موفق در این راستا کدام است؟ چگونه میتوان بر این شرایط فائق آمد؟
علی جوادی: مساله مقابله با عدم پرداخت حقوق معوقه، اخراج و بیکارسازی های گسترده از عرصه های اصلی اعتراض کارگران در ماههای اخیر است. اعتراضات متعددی در این راستا همواره در جریان است. پیروزی معمولا برابر با پرداخت حقوق و مزایای دورانی است که کاری انجام شده است یا اینکه بازگشت به کار، آنهم در موارد محدودی. در یک نگاه به این تصویر موقعیت دردناک طبقه مان را مشاهده میکنیم. کارگر باید مبارزه کند تا حقوقش را بگیرد. مبارزه کند تا امکان فروش نیروی کار و استثمار وحشیانه شدن خود را داشته باشد. مبارزه میکند تا زنده بماند. سه شیفت کار نکند. این شرایط فوق ضد انسانی و نکبت باری است که رژیم اسلامی و سرمایه بر کارگر و مردم زحمتکش تحمیل کرده اند.
مساله این است که دست کارفرما  و سرمایه برای اخراج کارگر باز است. میتواند حقوق کارگر را ماهها پرداخت نکند و به اتکاء وجود صف گسترده ای از کارگران بیکار در جامعه همواره کارگر را تهدید به اخراج و بیکاری بکند. رژیم اسلامی هم تضمین کننده حفظ چنین شرایطی است. عدم پرداخت حقوق و مزایای کارگران، تهدید دائمی کارگران به اخراج و بیکاری جنبه های مختلف فلاکتی است که به کارگران و مردم زحمتکش تحمیل میکنند. در کنار این شرایط باید به دستمزدهای نازل و زیر خط فقر و همچنین قراردادهای سفید امضا اشاره کرد. این مجموعه یعنی بردگی مزدی کارگر. یعنی حکم محکومیت کارگر به فقر و فلاکت و بی حقوقی.
برای پیشبرد مبارزه ای موفق در این راستا باید متشکل شد. تشکل کارگری اصلیترین، کلیدی ترین اهرم در مبارزه علیه این وضعیت برده وار است. بدون تشکل، بدون اتحاد کارگر، بدون داشتن ظرف متحد و متشکل کننده، کارگر محکوم به این بربریت است. اعتراضاتش به تغییر توازن قوا و شرایط منجر نخواهد شد. هیچ معجزه ای در کار نیست. هیچ ناجی ای وجود ندارد. تنها قدرت تشکل و اتحاد کارگر میتواند این وضعیت را تغییر دهد.
اما کدام تشکل در شرایط حاضر ممکن است؟ آیا کمیته های پیگیری و هماهنگی و امثالهم آن ظرف مطلوب است؟ آیا سندیکاهای کارگری ظرف مطلوبند؟ یا جنبش مجامع عمومی کارگری؟ کدامیک؟
واقعیت این است که مساله اصلی ایجاد تشکلی در محیط کار است. ظرف در برگیرنده توده های کارگر در محیط کار. هر تشکلی که فاقد این ویژگی باشد نخواهد توانست به ابزاری موثر در اعتراض کارگر تبدیل شود.
از نقطه نظر ما جنبش مجامع عمومی کارگری آن ظرف اصلی متحد کننده کارگر در محیط کار خودش است. مجمع عمومی کارگری در برگیرنده توده های کارگر است. به سادگی قابل شکل دادن و سازمان دادن است. ساختار اداری و تشکیلاتی ساده ای دارد. بسادگی میتواند همه گیر شود. منعطف و ظرف در برگیرنده تودهای کارگر است.
هر کجا که ما شاهد شکل گیری و دخالت موثر مجامع عمومی کارگری بوده ایم، در عین حال شاهد پیشروی و پیروزی کارگران در مبارزه خودشان نیز بوده ایم. این یک رابطه مستقیم است.
در حال حاضر سازمان دادن جنبش مجمع عمومی، متحد کردن مجامع عمومی در مناطقی که دارای جغرافیای واحد هستند، آن حلقه اصلی پیشروی طبقه کارگر است. طبقه کارگر باید بتواند بر ضعف تشکیلاتی خود غلبه کند. راه دیگری نیست.
یک دنیای بهتر: در شش و هشت مارس ما در بعضی از شهرهای ایران شاهد تجمعاتی بودیم. در تهران، اصفهان، سنندج و برخی شهرهای دیگر تجمعاتی و جلساتی برگزار شد. این تجمعات نسبت به سال گذشته یک افت نسبی را نشان میداد. ارزیابی شما از این وضعیت چیست؟ برای تغییر این شرایط چه باید کرد؟
سیاوش دانشور: بايد تاکيد کرد که افت آکسيونى و ميتينگها در ٨ مارس امسال معنى بلافصل آن عدم توجه به اين روز در جامعه و يا تضعيف جنبش برابرى طلب زن و مرد نيست. امسال را اگر بشود سال چيزى نام نهاد٬ بايد عنوان سال آزادى و برابرى را به آن اطلاق کرد. به اين معنا اين اردو در شکلى کيفى تر و تاثيرگذارتر در کليت جامعه ايران و مقياس جهانى ابراز وجود کرد. همه متوجه پديده جديدى در ابعاد معين در ايران شدند. در عين حال رژيم اسلامى در متن موفقيتهاى منطقه اى و مذاکره و مانور و تروريسم قادر شد سياست سرکوب را در داخل کشور در ابعاد گسترده اى پيش ببرد. اينجا از تکرار ليست طولانى اجتناب ميکنم چون دانسته همگانى است.
اين وضعيت٬ يعنى دستگيرى تعداد زيادى از فعالين سياسى و اجتماعى٬ اعمال فشار و اخطار و تعيين وثيقه هاى سنگين براى تعداد بسيار بيشترى٬ و فضاى پيچيده ترى که جمهورى اسلامى ايجاد کرد باعث شد که ابعاد اجتماعات در شکل کمى آن قابل توجه نباشد. اينجا و آنجا و به همين دلائل٬ يکدرجه احتياط مقطعى بر تحليل و روش کار برخى از فعالين حاکم بود. اينها مجموعا در کميت اعتراضات و تحرکات نقش داشتند. اما در همان حدى که اين اجتماعات برگزار شد٬ شعارها و خواستها و قطعنامه ها خبر از کوتاه آمدن نميدهند. خواست واقعى و انسانى مردم سرجايش است و اردوى آزادى و برابرى هر روز در گوشه اى و در اشکالى مشخص تر ابراز وجود ميکند.
براى تغيير پايدارتر اين وضعيت بايد متشکل شد و اشکال تشکل تاکنونى را تثبيت و ارتقا داد. اردوى آزادى و برابرى چه در کليت آن و چه بعنوان جنبشهاى برابرى طلبانه مختلف بايد متحد شود. اين اردو به تشکلهاى توده اى و قدرتمند نياز دارد که در قالبهاى متناسب با شرايط امروز بتوانند خود را تحميل کنند. بايد اشکال پيشروى و بالا بردن توان سازمانگرى را در هر مورد و در کليت اين جنبش بدست داد و بکار گرفت. مستقل از جوانب ريزتر تاکتيکى و روشهاى مبارزه و ابتکاراتى که استراتژى واحد اين جنبش را به پيش ميراند٬ پيشروى عمومى مردم عليه جمهورى اسلامى تنها زير اين پرچم ميتواند صورت بگيرد و اين بنوبه خود متشکل شدن حول اين پرچم را تاکيد ميکند. تنها نيروئى که امروز در مقياس توده اى و علنى و حق بجانب و ادامه کار ميتواند در مقابل جمهورى اسلامى و راه حلهاى دست راستى بايستد٬ اردوى آزادى و برابرى است. وظيفه مشخص امروز ما بدست دادن راهها و روشهاى سازمانگرى و سازمانيابى اين اردو است؛ چه در جنبش کارگرى يا جنبش آزادى زن و دانشگاهها و ميان نسل جوان و چه در متحد بودن سنگرهاى مختلف اين اردو در تقابل با اسلام و سرمايه در ايران.
آذر ماجدی: مراسم شش و هشت مارس در شرایطی برگزار میشد که رژیم اسلامی یک حمله و تعرض گسترده را به مردم و به فعالین عرصه های مختلف و جنبش های اجتماعی مختلف سازمان داده است. شش مارس که اساسا در همبستگی با محمود صالحی و منصور اسانلو دو رهبر کارگری که در اسارت رژیم اسلامی هستند شکل گرفته بود. این دو اکنون مدتی است که در زندان بسر میبرند. علیرغم وضعیت جسمی بد، بخصوص محمود صالحی، رژیم حاضر به آزادی آنها نیست. ده ها نفر از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در زندان زیر شکیجه های غیرانسانی قرار دارند. فعالین حقوق زن و سایر فعالین کارگری به زندان و شلاق محکوم شده اند. به عبارتی رژیم اسلامی عنان گسیخته سرکوب میکند.
در چنین شرایطی تا چند روز پیش از 8 مارس امکان برگزاری مراسم 8 مارس کاملا ناروشن بود. بنظر من همین مراسمی که برگزار شد خود بیانگر قدرت و استقامت جنبش مقاومت مردم علیه رژیم اسلامی است. اینکه فرضا دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در گرامیداشت 8 مارس با شعارهای آزادی و برابری در اصفهان دست به تظاهرات میزنند، خود بیانگر سازش ناپذیر بودن جنبش آزادیخواهی و برابری طلب مردم است. رژیم نتوانسته است با دستگیری ده ها دانشجوی آزادیخواه و برابری طلب و اعمال شکنجه های وحشیانه و وثیقه های کلان این جنبش را ساکت و سرکوب کند.
مراسم 8 مارس در شهرهای کردستان و تهران نیز به همین ترتیب. بخش رادیکال و آزادیخواه و برابری طلب توانست هر چند در مقیاسی کوچکتر، اما بالاخره مراسم 8 مارس را برگزار کند. بنظر من بجای اینکه به مساله افت شکل گیری آکسیون توسط جنبش توجه کنیم، امری که در چنین شرایطی اجتناب ناپذیر است، باید به وجود استقامت و استحکام و جسارت آن و تغییر توازن قوای سیاسی میان مردم و رژیم توجه کنیم. به این واقعیت که علیرغم این میزان سرکوب و شقاوت رژیم نتوانست 8 مارس را آرام از سر بگذراند. این بیانگر تغییر توازن قوای سیاسی پایدار در جامعه است.
چه باید کرد؟ پاسخ این سوال سهل و ممتنع است. به این صورت که پاسخ را داریم، اما پیاده کردن آن چندان ساده بنظر نمیرسد. مساله سازماندهی جنبش های اجتماعی یک امر مهم و اساسی برای ما است: تلاش برای جلب و سازماندهی رهبران عملی این جنبش ها زیر چتر آزادیخواهی و برابری طلبی کمونیسم کارگری. تامین رهبری کمونیسم کارگری بر این جنبش ها و مبارزات آنها. جلب کارگران رادیکال سوسیالیست و سازماندهی مبارزات آنها و مجمع عمومی کارگران. تلاش برای گسترده کردن تشکلات کارگری، دانشجویی و زنان. این آن امر مهم و پیچیده فرا روی ما است. باید جنبش های اجتماعی در شکل سازمان های وسیع توده ای سازمان یابند.
یک دنیای بهتر:دانشگاهها در شیراز صحنه یک اعتراض جدی است. فریاد "ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم"، "جنبش دانشجویی آماده قیام است"، "فرمانده پادگان این آخرین پیام است". چشم انداز این اعتراضات چیست؟
علی جوادی: سیاست پایه ای ما تلاش برای متحد و متشکل کردن این اعتراضات است. ما سند وظایف دانشجویان کمونیست را داریم. در این سند تاکید بر تشکل توده ای و علنی دانشجویان است. دانشجویان کمونیست باید تلاش کنند تا این نیروی معترض را به صف متشکل آزادیخواهی و برابری طلبی جلب کنند. در راس اعتراضشان قرار بگیرند. این اعتراضات را پشتوانه مطالبات روشن مبارزاتی قرار دهند. آزادی بی قید و شرط تمامی دانشجویان دستگیر شده یکی از اصلی ترین این مطالبات است. *

مصاحبه های دیگر از یک دنیای بهتر